امام خمینی، قهرمان عرفان نظری و سلوک عملی(پادزهر "دورافتادن از خود")
سالگشت رحلت امام عاشقان _ نشست ("زندگی"، هیجان انگیزترین سفر در هستی معنوی) _ خرداد ۱۴۰۰
بسمالله الرحمن الرحیم
در مباحث نفسشناسی و مدیریت نفس در حوزه اخلاق عملی که از چهل حدیث امام بعضی منازل فکری و سلوکی در حوزه عملی از منظر ایشان، از منظر بزرگان اخلاق عملی، یک منزل، منزل تفکر، اندیشیدن به چه حقایق و با چه هدفی و با چه چگونگیای و از جمله اندیشیدن به این که اینجا کجاست و ما کیستیم اینجا چه میکنیم؟ چه باید بکنیم؟ پیشتر چه خبر بوده، از کجا آمدیم؟ ابدیت هست و چگونه هست و پس از این کجا خواهیم رفت؟ چه نسبتی بین امروز ما با فردای ماست یا حتی با دیروز ما؟ انسان قبل از دنیا، در دنیا و پس از دنیا، چه مراحلی طی میکند و فکر کردن به این که خب اغلب بشریت اهل دنیا از هزاران سال پیش و از وقتی که تاریخ داریم، تاریخ انسان ثبت شده و در دست ما مانده، تا امروز، چه رؤیاها و چه زحمتها، رنجها، سختیها، شادیهای کوتاه مدت و اساساً در دنیا رنجها و غمها میچربند و خیلی بیشتر و بالاتر هستند از شادیها و لبخندها و آرامشها و تازه این راحتی و خوشی برای همه هم پیش نمیآید و برای آنهایی که پیش میآید خوشیها بسیار کمتر از ناخوشی است و خود این مایه تفکر و اندیشیدن در این است که نمیشود هدفگیری کرد خوشی به هر قیمت و هرچه بیشتر را، یعنی لذت نمیتواند اصالت داشته باشد و هدف حیات و خلقت باشد و وقتی بسیاری از ما در صورت، انسان هستیم و در عمل از جنود شیطان هستیم و از طرف شیطان مبعوث میشویم و ما را به یکسری رفتارها و اوهامی برمیانگیزاند ما را به لذتپرستی بلاشرط و بدون قید و شرط در اینجا دعوت میکند و به ما تلقین میکند که فقط یک هدف از این زندگی هست یک چیز اصیل است و آن تأمین هرچه بیشتر زندگی مادی و لذائذ مادی است. آن وقت برگردیم به خودمان که دیگران را ما داریم به این کار دعوت میکنیم ببینیم ما خودمان از این وضعیت راضی هستیم یا خودمان مبتلا هستیم و میخواهیم بیچارگان دیگری را به خودمان مبتلا کنیم. آن کسی که ما را، آن جریانی که، آن تبلیغات و افکاری که، علمنماها و عالمنمایانی که دعوت به اصالت دنیا و لذت میکنند خودشان از اوضاع راضی نیستند. و لذا امام(ره) میگوید از خداوند از عجز و زاری تمنّا کن که تو را با وظایف خودت در برابر خودت مسئولیت خودت را در مورد خودت آشنا کند و رابطه تو را با خودش اصلاح کند و فقط با این امداد الهی میشود با شیطان و عامل نفوذیاش در درون ما یعنی ستون پنجم او که نفس خود ما و هوسهای ماست که مدام به ما دستور میدهد و هر لحظه چیزهای بیشتری از ما میخواهد نفس اماره یعنی بسیار امرکننده به بدی، یک راه دیگری خداوند به ما نشان بدهد و برای ما پیش پای ما باز کند و بتوانیم به منازل بعدی و به ارتفاعات بالاتری از این مجاهده و رشد انسانی دست پیدا کنیم. ما تنبّه به بعضی از مسائل پیدا میکنیم و بعد از این که فهمیدیم و به خود آمدیم و چیزهایی را تصور و تصدیق کردیم، پذیرفتیم، حالا نوبت به گام بعدی است.
گام بعدی "عزم" است. عزم شبیه و نزدیک به اراده است اما عزم و اراده یک تفاوتی با هم دارند. اراده را بعضی از بزرگان عرفان نظری و عملی، جزء نخستین درجات عرفان، یعنی اولین مقام و درجه، پله اول عرفان مطرح کردند مثل ابنسینا در «اشارات» که ایشان یک چنین تفصیلی از بحث ارائه میدهد و این که عزم و اراده دقیقاً چه نسبتی با هم دارند بحثی است که بعضی از بزرگان و مشایخ سلوک و عرفان عملی تعبیرشان این بود که اساساً گوهر انسان و انسانیت انسان به عزم است. یعنی آنچه که انسان را از بقیه جانوران اصولاً تفکیک میکند عزم است. قدرت تصمیم گرفتن بر ترک آنچه که نباید و فعل آنچه باید، بنا را بر یک رفتار و سلوک خاص گذاشتن و بنا را بر این که آنچه در سالها و ایام گذشته زندگی از دست دادم آنها را جبران کنم. این عزم که در این مقام و منزل بعدی پله بالاتری پس از تفکر پیش میآید انسانیت انسان را درجهبندی میکند یعنی تفاوت درجات انسان و انسانیت و مقام انسانها در تفاوت درجات این عزم و قدرت تصمیمگیری است. تصمیم برخلاف بعضی از لذائذ مادی و عادی و برخلاف هوس، جلوی خود ایستادن است. انسان به هر میزانی که میتواند جلوی خودش بایستد به خودش نه بگوید به همان میزان انسان است. عزم بر چی؟ عزم بر این که اولاً ظاهر خودمان را عقلی و شرعی کنیم. یعنی صورت ما صورت عقلی و شرعی باشد که رفتار ظاهریمان، تپولوژی ما، نوع گفتار و رفتارمان طوری باشد که عقل و شرع تصدیق و تأیید کنند که این ظاهر این موجود، ظاهری انسانی است. این انسان شرعی است یعنی طبق مطالبات و مانیفست شرع و دستور کار خداوند عمل میکند و رفتار میکند. ظاهرش شبیه ظاهر پیامبر اکرم و اولیاء خداست. آنها را اسوه و الگو گرفته، به آنها تأسی میکند و تلاش میکند شبیه به آنها سلوک کند و در ظاهر رفتار و سبک زندگیاش حرکات و سکنات او، فعل و ترک او، گفتن و نگفتنها، کردن و نکردنها، رفتن و نرفتنها، خب این یک گام اول در حوزه ارتقاء قدرت عزم و تصمیمگیری بر مدیریت رفتار خود. و این کاملاً ممکن است و سخت است بخصوص اوایل آن برای امثال ما سخت است و لذا یا اقدام نمیکنیم یا وقتی اقدام میکنیم زودی پشیمان میشویم و خسته میشویم و رها میکنیم ولی این مقدور است این که ظاهرمان را شبیه پیامبر اکرم(ص) و انسانهای عالی و متعالی بکنیم برای همه ما مقدور است و نه ممنوع است و نه ممتنع و محال. هم ممکن است و هم معمول است یعنی به آن عمل شده است اینطوری نیست که ما نخستین کسانی هستیم که بخواهیم یک راه نرفته را برویم. خب آنجا امام(ره) میگوید این گام اول و شرط اول که هیچ کس هیچ مسیر و راهی را در معارف الهی و رشد انسانی نمیتواند طی بکند مگر این که از ابتدا از عمل به همین شریعت ظاهری به همین واجب و حرام احکام عمل کند نمیشود به واجب و حرام اعتنا نکنیم و بگوییم ما به مراتب بالاتری از سلوک و اخلاق و عرفان رسیدیم. تبعیت از همین ظاهر شریعت، همین احکام فقهی، همین واجب و حرامهایی که برای همه هست این گام اول و گام بسیار مهمی است و عزم و اراده و تصمیمگیری که آغاز حرکت و جهتگیری وجودی است از اینجا شروع میشود یعنی ما تا متأدب به ادب شرعی و آداب شریعت خداوند نشویم اخلاق حسنه، اخلاق انسانی در ما نهادینه نمیشود. ممکن است ادای آن را در بیاوریم، تظاهر بشود، تشبّه به اخلاق باشد اما این اخلاق با حقیقت ما یکی و محقق نمیشود و نمیشود نور خدا در قلب انسان تجلّی کند و علم به باطن حقیقت و اسرار شریعت در مراتب مختلف آن به دست بیاید و کشف بشود بدون این که عمل کنیم به آنچه که خداوند از ما خواسته است. بدون عمل به آنچه پیامبر خدا به ما گفته است. بعد از این که آن حقیقت کشف بشود و نور آن معارف در قلب ما بتابد و بروز کند خب یک نسبتی بین آداب ظاهری و آداب باطنی وجود دارد که خودش را نشان میدهد. لذا این که کسانی به اسم باطن و عرفان و اخلاق و عشق، دعوت به ترک ظاهر میکنند یعنی ظاهر را در نقطه مقابل با فقه و احکام قرار میدهند تناقض بین ظاهر و باطن میخواهند برقرار کنند و این که علم باطن بدون عمل به ظاهر ممکن است بلکه ممکنتر است یا بگویند قبل از این رشد معنوی نیازی به آن اعمال شرعی نیست بدون آنها میشود یا بگویند آنها موقت است بعد که رشد کردیم و نور حقایقی بر قلب ما تابید دیگر بعد از آن نیازی نیست به شریعت عمل کنیم و بعد میتوانیم آن را ترک کنیم و احتیاجی به آداب ظاهری و قانون رفتار و افعال نیست. این هم غلط است. اینها ناشی از نادانی به مقامات عبادات و کارکرد عبادت و شریعت است و نقش آن در رشد معنوی انسان و صعود در مدارج انسانیت. پس این هم نقطه مهم دیگری که امام در چهل حدیث به آن اشاره میکند.
بحث دیگر این است که ایشان در چهل حدیث اشاره میکند به روایاتی در این باب که همانطور که بزرگان اخلاق عملی گفتند هر لحظه و هر روز و هر ماه و هر سال حساس است و انسانی که سالک است و موتورش را برای رفتن به بالا و ارتقاء و تعالی روشن کرده است اینها میفرمایند که هر لحظه باید مراقب و بیدار باشیم و یک آنی از خودمان غفلت نکنیم. این تعبیری که در مباحث اخلاقی تحت عنوان "مشارطه"، "مراقبه" و "محاسبه" ذکر شده است. "مشارطه" یعنی شرطگذاری متقابل، یعنی ما مدام باید همان اول کار خودم با خودم. من دو نفر هستم یکی سؤال میکند و یکی جواب میدهد خودم با خودم باید شرط بگذارم و من با خداوند باید شرط بگذارم که من متعهد میشوم امروز در این موقعیت چنان عمل کنم و چنین عمل نکنم. اینها جزو لوازم جهاد است. مجاهد حتماً هر آن دائم باید با خودش مشارطه کند اول هر صبح با خودمان شرط کنیم که امروز هیچ گامی برخلاف دستور کاری که خداوند برای ما تعیین کرده هیچ گامی برنخواهم داشت و هیچ اقدامی نخواهم کرد این را تصمیم میگیریم و با خودمان شرط میکنیم. خب اگر برایمان سخت است میتوانیم بگوییم از الآن تا یک ساعت دیگر، بعد بکنیم دو ساعت، تا یک شبانه روز بشود و بعد میشود همین را توسعه داد، پس یکی شرط کردن با خود یا بین خود و خداست که خب یک روز مراقبت کردن و تخلف نکردن خیلی آسان و شدنی است کاملاً میشود. عزم کن، شرط کن، و تجربه کن. نصف روز را شروع کنیم بگوییم از الآن تا ظهر هیچ عمل خلاف شریعت و فرمان خداوند و خلاف عدل انجام نخواهد داد. یا میگویند بین این نماز تا آن نماز. بگویید بین نماز صبح تا نماز ظهر مراقب هستم یا از نماز ظهر تا عصر، تا مغرب، تا عشاء، بگوییم عشا تا اذان صبح. این کاملاً ممکن است. گام به گام جلو رفتن شدنی است و این وسط امام در چهل حدیث میگوید که شیطان و ایادی او و جنود او چه از نوع انسان و غیر انسان یا خود نفس ما به ما مدام تلقین کند که اینها را خیلی بزرگ و سخت نمایش بدهد که مگر میشود امکان ندارد و اینها از روی تلبیسات و کلاهبرداری و ملعون، شیطان و ایادی اوست. امام میگوید به زبان نه، قلباً و واقعاً کاملاً جدی شیطان را لعن کن و این توهمات باطل را، این وسوسهها را از قلبت بیرون کن و بگو من یک روز را میخواهم تجربه کنم، یک روز تجربه کن آن وقت خودت تصدیق میکنی این کار آسان بود و کاملاً میشود این یک روز را در یک هفته و یک ماه و کاملاً گسترش داد این مشارطه است. بعد از مشارطه مراقبه یا مراقبت است که حالا شرط کردم حالا باید مراقبت هم بکنم یعنی در تمام این مدتی که شرط کردم من باید دائم کشیک نفس خودم را بکشم متوجه انگیزه و نیت خودم باشم، متوجه عمل خودم باشم خودم را ملزم به عمل کردن بکنم و اگر این وسطها یک کاری افتاد که خلاف آنچه که شرع گفته انجام دادم سریع یا به خودم بیاورم که این عملیاتی است که شیطان و جنود شیطان دارند روی من عملیات میکنند و میخواهند من از آن شرطی که کردم تخلف کنم. لعنت کن و از شر آنها به خداوند پناه ببر. بگو و آن خیال باطل و آن وسوسه را از دلت و از ذهنت بیرون کن و برگرد چشم در چشم شیطان بگو او میشنود و میفهمد که راست میگویی یا دروغ. بگو من امروز را با خودم شرط کردم که سرباز تو نباشم سرباز خدا باشم و خلاف فرمان او عمل نکنم او ولیّ نعمت من است، هر چه دارم از او دارم و او داده، تو چیزی به من ندادی تو فقط میخواهی چیزی از من بگیری. او همه چیز را به من لطف کرده که اگر تا ابد خدمت و اطاعت او را بکنم از عهده یکی از نعماتی که به من داده، سلامت، امنیت از پس آن برنمیآیم حالا یک شرط مختصر جزئی با او کردم که منصفانه و سزاوار نیست جوانمردانه نیست که من به یک شرط جزئی برای این چند ساعت هم وفا نکنم این را بگو و محکم پای او بایست شیطان طرد میشود منصرف میشود و میفهمد حریف تو نیست و جنود رحمان، سربازان خدا به تو کمک میکنند و به کمک تو میآیند وقتی میگویند وقتی تو میخواهی مقاومت کنی تو را تنها نمیگذارند. کمکت میکنند و غلبه میکنند مراقبت این نیست که یک گوشهای بنشین هیچ عملی انجام نده زندگیات را مختل کن و بنشین مراقبت کن. مراقبت کردن یک عمل قلبی است نه یک عمل عضوی که دست و پایت باید بیکار باشد مثلاً سر کار نروی، درس نخوانی، سفری، کاری، هر کاری، یک برنامه عادی کار و زندگی هست این منافاتی با آن ندارد ولی در حین همان ما باید از این شرطی که کردیم مراقبت کنیم و هدفگیری کنیم.
ببینید این که میگویند برای هر کاری "نیت" کن یعنی به عمل فیزیکی جنبه متافیزیک بده و آن را معنادار کن. اعمالتان را فرمودند معنادار کنید چون انسان به معنا زنده است و به معنا رشد میکند نه به ماده. ماده وسیله است، معنا هدف است. نیت کن «الاعمال بالنیّات» یعنی کل این کارهایی که ما انجام میدهیم جسم بدون روح است مرده است و میپوسد از بین میرود محصور در زمان و مکان است وقتی نیت میکنید انگیزه ما الهی است یعنی خداوند را هدفگیری میکنید کمال و رشد معنوی را هدفگیری میکنیم این عمل به ابدیت متصل میشود خداوند میفرماید همه چیز و همه کس از بین میروند و نابود میشوند «کلُّ مَنْ عَلیها فَان...ٍ» همه چیز فانی است «وَ یبقَی وَجْهُ رَبِّک» (الرحمن/ 27)؛ فقط خدا و وجهالله باقی است و هرچه به و وصل بکنید او را از هر عملی هدفگیری کنید با توجه به او هر عملی را انجام بدهید آن عمل باقی و ابدی میشود. و الا همه چیز «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» (قصص/ 88)؛ همه چیز از بین رفتنی است. هیچ چیزی اینجا نمیماند.
انگیزه و نیت، یا بسمالله گفتن در هر عمل، یعنی آن عمل را معنادار کن، آن عمل را ابدی کن، آن عمل را یک گام تکاملی برای روح و معنویت خودت، برای رشد انسانیت و الهیت در خودت قرار بده، این میشود. پس ما کار و زندگیمان را عادی انجام میدهیم ولی در تمام این مدت ساعات روز هر کاری داریم میکنیم مراقب آن شرطی که کردیم هستیم بنابراین آن کار را درست اخلاقی و الهی انجام میدهیم هر کاری که هست. کار کاسبی است، علمی است، اجتماعی است، هرچه که هست. تفریح است با خانواده و دوستان دارید جایی تفریح میروید و منافاتی آن مراقبت با این ندارد. این نماز که میگویند هر روز پنج نوبت نماز بخوانید و با خداوند دوباره به محضر خدا بیایید همه اینها کمک به همین یادآوری و ذکر یا ذکر گفتن و دعا خواندن برای همین مسئله است و برای کمک به این مراقبت است بعد مرحله پایانی میرویم که پرونده آن 24 ساعت و شبانه روز را میخواهیم ببندیم رکن سوم محاسبه است که حالا مینشینیم با خودمان حساب کتاب کنیم و ببینیم چقدر با آن شرطی که صبح کردیم وفا کردیم و در طول روز آیا مراقبت کردیم یا نکردیم خودمان، خودمان را محاکمه کنیم حساب نفسمان را بکشیم بگوییم خیلی خب شب شد حساب کتاب کنیم آن شرطی را که با خداوند کردیم به آن چه کردیم؟ آیا معامله کوچک چند ساعت کوچک کردیم آیا به خداوند خیانت نکردیم؟ خب اگر دیدیم نکردیم و درست وفا کردیم خب خدا را شکر میکنیم که یک پیروزی بزرگ به دست آمد و آماده میشویم بعد از استراحت شبانه که دوباره روز جدیدی که میآید و نه قبلاً آمده و نه بعداً خواهد آمد این روزها تکرار همدیگر نیستند هر روزی را یک بار میبینیم و هر ساعتی تکرار نشدنی است دوباره یک ظرف جدید برای عهد جدید و برای تکامل بیشتر. امام این تعبیر را میکند که در همین مسیر هم باید مدام ما از خداوند کمک بخواهیم استغاثه کنیم، با عجز بگوییم که خدایا این شیطان دشمن بسیار بزرگی است و از انبیاء و اولیاء تو هم نگذشت کلاه آدم و حوا را هم برداشت و تو من را میبینی که چه انسان ضعیفی هستیم گرفتار آرزوها و توهمات، خیالات، خرافات، گرفتار خودخواهیها و نگاههای حقیر، ارادههای صغیر و حقیر، من به تنهایی نمیتوانم از پس این دشمن قوی بربیایم در برابر این اوهام و تخیلات و خرافاتی که سراغم میآید و خودم زمینهسازی کردم که اینها سراغ من بیاید من شکست میخورم اگر تنها باشم. خدایا تو من را در این جبهه نبرد بزرگ و مقدس و این جهاد اکبر، بزرگترین نبرد با قویترین دشمن، که سعادت من را و انسانیت من را و ابدیت من را دارد تهدید میکند کمکم کن تو با منی با من باش و به من کمک کن بتوانم او و سربازانش را، از این مملکت وجودی خودم که مملکت خاص توست و برای توست و باید برای تو باشد خارج و اخراجشان کنم، پاکسازیشان کنم و این غاصب را که مملکت وجودی من را غصب کرده من این غاصب را بیرون کنم و این سرزمین وجودی را آزاد کنم و از دست این غاصب این خانهای که مختص به توست رها کنم و دستش را کوتاه کنم.
نکته سومی که در مقدمه چهل حدیث امام در باب سلوک وخودسازی به آن اشاره میکند این است که یکی از نکاتی که بسیار به ما در این سلوک و مسافرت و این سفر هیجانانگیز و خطیر و در عین حال لذتبخش روحی و معنوی، اخلاقی و عقلانی کمک میکند، در این سلوک کمک میکند و باید مواظب باشید "موازنه" است. موازنه و توزین درست. به این معنا که ما عقل داریم و با این عقل میتوانیم دقیقاً بنشینیم حساب و کتاب کنیم که اخلاق زشتی که در ما هست هر کدام یکسری اخلاقیات زشتی داریم خودمان هم میدانیم بقیه هم میبینند و میدانند. گاهی ما یک اخلاق فاسدی در همه ما هست یک ملکات و خصلتهای نهادینه شده رذالتآمیزی در همه ما هست منشأ آن افسارگسیختگی و آن خودخواهیهایی است که یا در قالب انواع شهوت قدرت، شهوت ثروت، شهوت مقام، شهوت شهرت و از این قبیل است یا غضب و خشم و استکبار و تفرعن و له کردن دیگران، حذف کردن هرچه که مانع احتمالی بر سر راه ما به حساب بیاید و یا محصول واهمه ماست نقشههایی که میکشیم توهماتی که داریم امام میگوید که با خداوند عرض کنید که من عقلم را قاضی کردم میبینم که این اخلاق رذل و رذیلهای که در من هست و منشأ آن، آن شهوتها و غضبها و آن خواستهها و خشونتها و آن شیطنتهای خود من است باعث شده اینها سر خود باشند خودسرانه عمل کند و تحت تصرف شیطان من و 24 ساعت من را قرار بدهد خب عقلاً ما این را مقایسه بکنیم با نفع و ضرر اخلاقی انسانی و حسنه، آن فضیلتهای روحی و نفسانی. آن ملکات و خصلتهای فاضله و زیبایی که در ما نهادینه شده است چون همه ما یکسری خصلتهای نهادینه زیبا هم در کنار آن زشتیها داریم. اینها محصول حاکمیت عقل و شرع بر شهوت و غضب و واهم است. اینها را بنشینیم محاسبه کنیم، ببینیم که آن رذالتهایی که در ما هست و آن فضیلتهایی که در ما هست هر کدام از اینها فواید آن برای خود – اصلاً خودخواه باشیم- چیست؟ و کدامشان را من منطقاً و عقلاً باید اقدام کنم یا نکنم. فرض کنید من نفسم را کلاً رها کردم خود را رها کردم مطلقالعنان لذتپرستی و این که هرچه را میخواهم به آن برسم، لذتپرستی در من رسوخ کرده و به یک ملکه تبدیل شده، یک خصلت مستقر در من نهادینه شده است و خود این منشأ یکسری رذائل اخلاقی دیگری شده است که به خاطر این اصالت لذت یک خباثتهای دیگری از من سر میزند و مضایقه نمیکنم هرجا فسق و فجوری و خیانتی لازم باشد کمکم انجام میدهم یعنی دنبال پول هستم از راهی آمد آمد! دنبال انواع لذائذ هستم که اصلاً وسیله و چگونگی آن مهم نیست از هیچ چیز روبرگردان نیستم واجب و حرام سرم نمیشود، باید و نباید، قانون، اخلاق، عدالت سرم نمیشود هرچه که طبق میل من باشد من باید مرتکب بشوم و عمل کنم ولو باعث صدها و فساد و ضرر به خودم و دیگران هم بشوم. اینها منافع شهوترانی میشود. اول منافع اینها را بگوییم بعد ضررهایش را. منافع خشم و روح تصرف در دیگران و عقب راندن دیگران، زدن بقیه و رفع موانع پیش پای خودم به هر قیمتی. وقتی که غضب شخصیت من میشود خود این منشأ یکسری رذیلتها و ملکات پلید دیگر ضد انسانی در من میشود که هرجا از ناحیه هرکسی و هر چیزی احساس تهدید بکنم احساس خطر بکنم آن را مانعی برای خودم تصور کنم به هر کس دستم برسد باید غلبه کنم ولو به ظلم، و هرکس و هر چیز در برابر من مختصر مقاومتی بکند یک کاری بکند که من خوشم نمیآید آن را یک نوع توهین به خودم و از این قبیل تلقی بکنم هر کاری که بتوانم با آن بکنم، برای یک دستمال، قیصریه را آتش بزنم قدرت تحمل و حلم و گذشت نداشته باشم با کمترین مشکلاتی که پیش میآید جنگ و غوغا بپا کنم هرچه به دهانم میآید میگویم و هر کاری از دستم بربیاید میکنم. هر کاری نمیکنم برای آن که آن ناملایمتی یا آن که از آن خوشم نیامده آن را یا نابود کنم یا از خودم دور کنم باز به هر قیمتی و به هر شیوهای ولو منجر به هر ظلمی و فسادی و هر مشکلی برای دیگران بشود. این هم منافع غضب میشود. پس منافع شهوت روشن شد. منافع غضب هم روشن شد.
حالا منافع شیطنت. همه ما کم و بیش قدرت شیطنت داریم یعنی با خدعه، زرنگبازی، کلاه همدیگر را برداریم و بقیه را استثمار کنیم، بقیه را کنترل کنیم، تحقیر کنیم و از این قبیل. وقتی واهمه شیطانی در نفس من مستقر شده و رسوخ پیدا کرد، ملکه شیطنت در من قوی شد که عمدتاً این در مسائل سیاسی و رسانه زیاد است آن دوتا هم هست ولی این هم زیاد است. حالا چه میکنم؟ با هر خدعه و شیطنتی که از من بربیاید که بتوانم کار غضب و کار شهوت را راه بیندازم هر نقشه باطلی که شده به هر قیمتی میکشم که رئیس بشوم! که رأی بیاورم! که دنبالم راه بیفتند! که برایم کف بزنند! ولو بخشی از این جامعه با نابود کنم، فقیر و بیچاره کنم. این رذیلت و رذالت شیطنت و واهمه. اینها منافع این سهتا قوه مادی در انسان است که وقتی تحت تصرف خدا و شرع و عقل نباشم. تحت تصرف شیطان و نفس باشد اینها منافع آن است. منافع شهوت این است که به هرچه بخواهم برسم ولو بدون هیچ قید و شرطی. ارزش نمیفهمم فقط سود و لذت. منافع غضب این است که هرچه را مانع یا تهدیدی علیه خودم حساب کنم به هر قیمتی آن را نابود کنم باز هیچ حدی نمیشناسم، حقوقی قائل نیستم، اخلاق و عدالت و شرع سرم نمیشود منافع واهمه و شیطنت هم همین است که در همه مسائل انواع نقشهها را میکشم، جملهسازی، عبارتپردازی، استفاده از رسانه، زبان، قلم، تشکیلات، جنگ روانی و... برای این که رئیس بشوم! برای این که بقیه را بازی بدهم فریب بدهم و از این قبیل. اینها منافع این سهتا قوه است وقتی که درست تربیت نشده و در مسیر حق و تکامل نیست. امام(ره) میگوید خب بنشینید درست فکر کنید یک اشخاصی که گرفتار این سهتا هستند ملاحظه بکنید هرچه هم فرض کنید اینها موفق باشند اصلاً فرض کن بیشتر به همه آمال و آرزوهایشان برسند باز آنها بپرسید میگویند نه، هزاریک آمال و اهداف من هنوز تأمین نشده است! کسان دیگری هستند چیزهای دیگری هست که من باید آنها را نابود کنم یا آنها را به دست بیاورم یا آنها را باید بازی بدهم، و تحت کنترل بگیرم، اصلاً امکان ندارد انسان سیر بشود، امکان ندارد انسانی که هدف را درست نشناخته، آرزوها و آمالش را، توهماتش را بتواند اداره بکند هرکس به هر آرزو و هدفی که برسد از او بپرسیم الآن آرام شدی؟ دیگر مرض نداری آرام شدی؟ ابدا. ناراحت و ناراضی است. ما ناراضی هستیم. کودک بودیم میگفتیم کی میشود مدرسه برویم، مدرسه رفتیم گفتیم کی بشود تعطیل شود، سه ماه تعطیلی بیاید، ابتدایی گفتیم کی بشود برویم دبیرستان، آنجا گفتیم میشود یعنی دانشگاه برویم، دانشگاه رفتیم بعد گفتیم کی بشود مدرک بگیرم، لیسانس، دکتری بگیرم، یک رشته دیگر هم بروم، بعد فلانجا عضو هیئت علمی بشوم یا استخدام بشوم، فلان کار را بکنم، مشهور بشوم و... همه این کارها اولاً اغلب افراد که نمیتوانند و بسیاری به این چیزها نمیرسند آن عدهای که میرسد آن آخر خط که از او میپرسی دیگر کِرم تو خوابید؟ به قول مشهدیها میگویند دیگر کُخ نداری، کُخهایت تمام شد؟ میبینیم که نه، همانقدر که اول کار مضطرب و منتظر بودم و تشنه بودم عطش داشتم ناآرام بودم الآن هم همانقدر بیشتر ناآرام هستم چون الآن یک چیزی اضافه هم شد و آن این که این همه زحمت کشیدم و دوباره آخرش من مثل اول هستم. علت آن این است که امام(ره) میگوید توجه ندارید که این عالم دنیا و طبیعت دارِ تزاحم و مزاحمت است اینجا همه چیز مزاحم همه چیز است. اینجا فلسفه زندگی زحمت است. اصلاً مواد این عالم طوری ساخته شده که تابع ما نیستند قرار نیست از ما بطور اطاعت کنند ما یک زحمتهایی باید بکشیم و یک بازدهی مشروطی به ما دارد، بده بستانی با اینجا دارید، مواد این عالم در برابر اجرای اراده ما تأمین همه هوسهای ما اساساً مقاوم هستند و مقاوم ساخته شدند تأسی دارند، این عالم در برابر تمایلات ما عصیانگر است از آن طرف آرزوها و امیال و هوسهای ما هم نامحدود است و به هیچ حدی متوقف نمیشود. قوه شهویه، شهوت یعنی خواستن، خواستههای ما طوری است که در هر رشتهای بیفتید بخواهید اگر هرچه که در دنیاست به تو بدهند و بگویند یک چیز دیگر در دنیا هست که آن را به تو ندادند باز همان را میخواهید. یک کسی که دنبال زنهای زیباست، زنپرست است تمام زنهای شهر را بگویند اینها در اختیار شما، باز به آن طرف نگاه میکند و میگوید شهرهای دیگر چی؟ کل یک کشور را بدهند میگوید کشورهای دیگر چی؟ مثلاً ریاست، بگویند ریاست اینجا برای شما، بگویند خب بقیه چی؟ رئیس اینها کیست؟ یک کشور را دست تو بدهند میگویی این کشورهای بغلی چی؟ کل کره زمین را به تو بدهند، امام(ره) میگفت که انبیاء و اولیاء انسانهای مهذّب طوری هستند که اگر هزار نفرشان را در یک روستایی قرار بدهید ممکن است در بعضی جهات بخاطر این که مراتبشان متفاوت است تفاوت نظر و دیدگاه هم در یک جاهایی، جزئیاتی هم مثل خضر و موسی داشته باشند اما هرگز تنازع بینشان نیست، راحت میتوانند زندگی کنند اما کل کره زمین را به دو نفر آدم تربیت نشده بده، طاغوت، طغیانگر. بگویی این نصف زمین برای تو و نصفش برای این. به جای این که هرکس سراغ سهم خودش برود جفتشان سراغ مرز میآیند این به نصفه آن یکی نگاه میکند آن هم میخواهد نصفه این یکی را تصاحب کند. کل کره زمین را در اختیار یک آدم اینطوری مثل ماها بدهند نگاه میکنیم آن بالا میگوییم آنها برای کیست؟ یعنی همیشه آنچه که نداریم میخواهیم. بنابراین یک فرض محال و خیال خام است که این تنور شهوت پول، شهوت زور، شهوت ریاست، شهوت شهرت، شهوت جنسی، شهوت آسایش و راحتی و از این قبیل. محال است که این خاموش بشود. این تنور خاموش شدنی نیست هرچه هم بیشتر تعقیب میکنیم این آتش فروزانتر میشود و این حرص شدیدتر و خطرناکتر میشود. قوه غضب یعنی قدرت دفع و دافعه، آن هم همینطور است طوری است که اگر ما مالک مطلق جایی بشویم باز آن جایی که دست ما نیست میخواهیم آن را تصرف کنیم و آنجا هم میخواهیم موانع را نابود کنیم و جلو برویم. هرچه دست ما بیاید میخواهیم این قوه و این قدرت غضب و خودخواهی سلبی، آن خودخواهی ایجابی، بیشتر میشود و اینها لازم نیست اثبات شود یعنی ما به خودمان که رجوع کنیم همه ما گرفتار هستیم و این را میفهمیم. آنهایی که در دنیاداری موفق و پیروز شدند آنها از همه شکست خوردهتر و ناموفقتر و ناکامیابتر هستند. یعنی شما ببینید اینهایی که قدرتهای بزرگ، ثروتمندان بزرگ، سلبریتیهای جهانی، اینها از من و شما که در آن مسیر به آنها هم نرسدیم با این که قدرت و حمشتشان بیشتر است اما اضطراب و استرس و افسردگی در اینها بیشتر است به خودمان رجوع کنیم این مسئله را تصدیق میکنیم ما همواره عاشق چیزی هستیم که نداریم ولو بسیاری چیزها را داشته باشیم باز عاشق چیزی هستیم که نداریم. این هم یک نکته که امام تعبیر میکند که در محاسبه یک موازنهای بکنید ببینید نفع آن چیست یعنی اصالت دادن به خواستهها و ناخواستهها و نقشهکشیهای شیطانی و دنیوی تهش چیست ما هیچ وقت آرام و راضی نخواهیم شد تا این فرصت را از دست میدهیم و به شکل یک موجودات رذل خطرناک زشت پلیدی از این عالم وارد عالم و عوالم بعد میشویم و بیش از همه خودمان رنج میکشیم. حتی گاهی ممکن است در مسیر علمی ظاهراً داریم بحث علمی و دینی میکنیم بحث عرفان نظری، اخلاق میکنیم باز همین جا هم گاهی داریم کلاه خودمان را برمیداریم چقدر در این باب احادیث داریم که گاهی درس میخوانیم، درس دین یا ... برای این که خودمان را اثبات کنیم برای این که در یک بحثی که کسی نظر دیگری دارد آن را شکست بدهیم و او تحقیر و تصغیر بشود و ما پیروز بشویم حبّ غلبه، حبّ حقیقت و کشف حقیقت، حبّ هدایت و نجات و رستگاری نیست حبّ غلبه است. حالا این غلبه در بازار یک جور است در سیاست یک جور است در حوزه و دانشگاه و هنر هم یک جور است یعنی بسا مذاکره علم و بحث علمی میکنیم ظاهرش ممکن است علم اخلاق هم باشد علم توحید باشد افضل عبادات و اطاعات، اما ما قصد صحیحی از آن نداریم همان تبدیل میشود به بزرگترین گناهان و اعظم معاصی و مثل بتپرستی است. در روایت میفرماید که بعد از بتپرستی و شرک عریان یکی از خصلتها که ولو اول آن بسمالله میگوییم ولی انجام میدهیم این جدلهای رسانهای است، جدلهای ظاهراً علمی، معنوی، عرفانی، اخلاقی یا سیاسی است که هدف ما شکست دادن دیگری است فرمودند حتی اگر برحق هستید و «إن کانَ مُحِقّا» اگر به خداوند ایمان دارید این ایمان شما در خطر است تا «حتّى یَدَعَ المِراءَ» تا وقتی که دست از مراء و این لجاجتها و مجادله و بحث کردن برای این که ثابت کنی تو بحث کردی، تو بیچارهای، من درست میگویم بحث حقانی و عقلانی نیست در ذیل آن چهل حدیث، امام میگوید در ذیل هر کدام از اینها بگردید اخلاق فاسدی که داریم شناسایی کنیم دور آن خط بکشیم زیر ذرهبین بگذاریم و شروع به معالجه آن بکنیم و با نفس خودمان هرجا که آن یک چیزی میگوید درست در نقطه عکس برخلاف آن عمل کنیم تا کمکم این را تضعیف کنیم و از مملکت روح و از سرزمین وجودی خودمان بیرونش کنیم این نفوذی است، دشمن است، اشغالگر است این غاصب را که بیرون کردیم صاحبخانه خودش میآید دیگر احتیاجی ندارد کار دیگری بکنیم. دیگر نمیخواهد دعوت بکنیم. امام(ره) میگوید شیطان و شیاطین را از نفستان بیرون کنید از زندگیتان این اخلاق رذیله را بیرون کنید فرشتگان خودشان میآیند. دیو چو بیرون رود فرشته درآید. یک کار مستقلی لازم نیست برای آن کار بکنید آن وقت، وقتی این کار را کردیم ملائکهالله و فرشتگان خداوند ساکن این مملکت وجودی ما میشوند، قلب ما مسجد و معبد خداوند میشود دیگر بقیه راه خیلی آسان میشود، راه مستقیم، روشن، سلوک آسان میشود و درِ انواع برکات به روی ما و انسان مفتوح و باز میشود.
نکته دیگری که امام در چهل حدیث اشاره میکند که ببینید همه اینها تعابیر دیگری از این که وقتی میگویند درهای بهشت به روی شما باز میشود درهای جهنم بسته میشود پلکان رو به بالا درجات میشود پلکان رو به پایین درکات میشود. درجات بهشت طی میشود و درکات جهنم پیش ما قرار نمیگیرد و خداوند به نظر رحمت و لطف به ما نگاه میکند دستمان را میگیرد و فرشتگان را به کمک ما میفرستد. شیاطین را از ما دور میکند به او میتوانیم پناه ببریم نه با زبان بلکه حقیقتاً. و ما جزو مؤمنین، جزو مجاهدین به حساب میآییم جزو اهل سعادت میشویم به تعبیر قرآن جزو اصحاب یمین میشویم و باب انواع معارف الهی و آگاهیها و نور به روی ما باز میشود که غایت و هدف و فلسفه خلقت انسان همین بود که به این حقایق نورانی برسیم به اینها آگاهی پیدا کنیم اینها را بدانیم و بفهمیم. بیابیم. و خداوند در این مسیر گرچه راه سخت و پرخطری است ولی از ما دستگیری میکند و این سلوک را بر ما آسان میکند ولی هر قدمی، شیطان یک تلهای مناسب آن قدم شخص و آن شرایط دارد.
نکته بعدی این است که رابطه شخصی ما با خداست اما جبهه آن، جبهه اجتماعی است یعنی خصلتهایی مثل حرص، حسد، خیانت و... بسیاریاش در رابطه با و مناسبات با دیگران در جامعه اتفاق میافتد با موجودات دیگر و با انسانهای دیگر. مسئولیتهای اجتماعی در رابطه با سلوک عرفانی و اخلاق فردی پیش میآید که اصلاً خیلی از فضیلتها و رذیلتهای اخلاقی در زندگی فردی و به تنهایی ایجاد نمیشوند و از بین نمیروند تا با دیگران ارتباط برقرار نشود و در مسائل تشکیل خانواده، کار اقتصادی، بازار، کار اجتماعی و سیاسی، در این مناسبات است که یکسری فضیلتها و رذیلتها خودش را نشان میدهد که مجاهدات اجتماعی است انسان در دنیا بدون دیگران زندگی نمیکند و شاید هم نمیتواند بکند. حالا بگوییم طبعاً مدنی است یا عَرَضاً، آن بحث دیگری است ولی اجمالاً انسان مدنی است یعنی زندگی انفرادی شدنی نیست اگر از جامعه بشری خارج شدیم و توی جنگل برویم با حیوانات وحشی به آنها ملحق بشویم بحث دیگری است. زندگی، یعنی زندگی اجتماعی هم. زندگی اجتماعی و زیستن با دیگران، بنایش بر اعتماد است. اعتماد یعنی ارتباط با دیگران بدون اعتماد به دیگران و اعتماد دیگران به ما نه امکان دارد و اساساً نه معنا دارد یعنی پایه بزرگ زندگی اجتماعی اعتماد است، خانواده بدون اعتماد اصلاً شکل نمیگیرد. یا اعتماد بین زن و شوهر، بین والدین و فرزندان، زندگی محلی بدون اعتماد همسایه با همسایه، زندگی اقتصادی بدون اعتماد درون صنف و بازار و فروشنده و خریدار، زندگی سیاسی و مسئله حاکمیت بدون اعتماد بین مردم و حاکمیت و ملت و دولت. و همینطور در همه عرصهها همین است. آن وقت اعتماد، امکان ندارد مگر با مسئله رعایت امانت و ترک خیانت. هرچه امکان خیانت بیشتر باشد، هرچه امانتداری کمتر باشد اعتماد کمتر است هرچه اعتماد کمتر، ارتباطات کمتر، ضعیفتر و غیر انسانیتر است و زندگی اجتماعی سختتر است هم دنیا بسیار سخت میگذرد و هم به لحاظ انسانی انسان یک موجود ظلمانی میشود ما هرچه بیشتر به خودمان و دیگران در عرصههای مختلف خیانت میکنیم ما حیوانتر میشویم. تازه واقعاً بسیاری از حیوانات هم خائن نیستند. حیوانات هم بر اساس اعتماد به هم زندگی میکنند، منتهی آن اعتماد غریزی است و تا یک سطح خاصی است. خائن مورد اطمینان و اعتماد هیچ کسی قرار نمیگیرد و نمیتواند یک عضو سالم و مفیدی برای جامعه بشری و حتی برای خانواده خودش و دوستان خودش و نزدیکان خودش باشد و هرگز نمیتواند آن را به عضویت در هیچ مدینه فاضلهای پذیرفت. و اولین صدمهای که میزند به خودش است. من وقتی امانتداری نکردم و اعتماد دیگران را از خودم سلب کردم اولین مشکلات مادی و دنیویاش به خود من میرسد یعنی یک زندگی تنگ و سخت. یک زیست دشوار و تنها، و تک افتاده خواهم داشت. آن وقت آن همه آیات که در مورد رعایت اخلاق اجتماعی که دارند، امانت، حفظ اعتماد، صداقت و دروغ نگفتن، به وعده وفا کردن، پای تعهدات و امضاء و قرارداد ایستادن «أفوا بالعقود» وفا کنید به پیمانهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، خانوادگی، اخلاقی، و... که با دیگران امضاء میکنید با اشخاص دیگر اشخاص حقوقی دیگر، یا دولتها و ملتهای دیگر. و میفرماید فکر نکنید که رعایت مناسک عبادی مسئله عدم صداقت و سلامت در رفتار اجتماعی را جبران میکند. امام صادق(ع) فرمودند ملاک ایمان صرف عبادات و مناسک و نماز و روزه نیست. «لا تَنْظُرُوا اِلَى طُوْلِ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ...،» خیره نشوید به این که یک کسی را میبینید رکوع و سجدههای طولانی دارد «فَاِنَّ ذلِکَ شَئْىٌ اِعْتادَهُ...،» این چیزی است که به آن عادت کرده است، خیلیها عبادات و زیارت و عزاداریها و نماز را رعایت میکند از باب این است که عادت کرده است حالا یا اجباراً تحت فشار اجتماعی یا طمع به چیزی یا طوطیوار است عادت کرده است بدن او رکوع و سجده میکند روح او سجده نمیکند، زبان تکبیر میگوید ولی زبان روح تکبر نمیگوید، روزه گرسنگی و تشنگی تحمل میکنیم و روح ما امساک، یعنی قدرت خودداری نداریم و ندارد، عادت کردیم! تازه اقلیت همینها را انجام میدهند اکثریت که اهل همینها هم نیستند. هیچ وقت هم نبودند. آن کسانی که پایبند هستند امام صادق(ع) فرمودند که این معیار کافی نیست « فَلَو تَرَکَهُ...،» بسا که عادت کرده، اگر ترک بکند «اِسْتَوْحَشَ لِذلِکَ...،» وحشت او را برمیدارد. مناسک ظاهری لازم است اما کافی نیست. پس چگونه میشود شناخت و داوری کرد اگر اینها کافی نیست؟ «وَلکِنْ اُنْظُرُوا اِلى صِدْقِ حَدِیثِهِ وَ اَداءِ اَمانَتِهِ.» شاخصهایی در رفتار و سبک زندگی او وجود دارد. 1) نگاه به صداقت و راستگفتاری او بکنید. اگر میبینید در رفتار اجتماعی دروغ میگوید، در خانه بین افراد خانواده دروغ حاکم است به هم دروغ میگویند، در بازار و محل کارش دروغ میگویند در سیاست عرصه سیاست و انتخابات و مدیریت و وعدهها دروغ میگوید اینها دینی نیستند و این سبک زندگی دینی نیست «وَ اَداءِ اَمانَتِهِ.» هرچه که بر اساس یک اعتمادی در اختیار او قرار گرفته به این اعتماد دیگران آیا خیانت میکند یا نه؟ بر سر تعهداتش و مسئولیتپذیری میایستد یا نه؟ این ملاک است. این امانت از امانت شخصی مادی که یک کسی یک چیزی به من میدهد و من سوء استفاده میکنم هست تا امانتهای بزرگ، امانت معنوی، اسرار اشخاص تا امانتها و مسئولیتهای حکومتی، ثروت، تصمیمگیری، بیتالمال و... که به تعبیر حضرت امیر(ع) همه انیها امانتهای بزرگ خدا و مردم هستند.
فرمودند آن چیزی که ملاک است ببینید ممکن است یک کسی ظاهر مذهب را رعایت بکند یا اصلاً مذهبی نیست شعارهای خیلی حقوق بشری، اخلاقی، انسانی، انقلابی، عدالتخواهی، آزادی، رهایی انسان، امور خیریه، از این قبیل حرفها میزند اما میبینید مستغرق هستیم و در باتلاق لذائذ خودمان غرق شدیم و دنبال اشتهای خودمان هستیم یعنی اگر این حرفها را میزنیم دنبال یک لذتی است که به ما میدهد یک نفع شخصی مادیای که کوتاه مدت یا درازمدت یا میانمدت برای من دارد. فرمودند معیار این است که ما ببینیم هرچه بیشتر به اینجا وابسته باشیم و خداوند را حق مطلق را هدفگیری نکنیم هرچه بیشتر به اینجا داریم و برای اینجا تخیّل میکنیم به همان اندازه تعلق پیدا میکنیم. عشق به اینجا، عشق به دنیا، عشق به پول، عشق به زور، ریاست، شهرت و از این قبیل. فرمودند وقتی به چیزی حبّ پیدا کردی و حبّ دنیا آمد و عاشق دنیا شدی از هرچه که غیر از دنیاست متنفر میشوی، بیتوجه میشوی بلکه همه چیز را مانع میگیری و از آنها دور میشوی. از هرچه که مانع اینها میشود از آن متنفر میشویم و وجهة روح ما، چهره شخصیت ما به عالم مُلک و عالم مادی توجه میکند و از ملکوت عالم، از عالم غیب و معنا و از ابدیت به همان اندازه غافل میشویم. برعکس اگر ما از یک چیزی بد و بدی دیدیم و عدم ملایمت و تناسب دیدیم و یافتیم تصورش هم که میکنیم حالمان از آن بهم میخورد. یعنی صورت آن ادراک هم در نفس ما تنفر ایجاد میکند و این صورت هرچه قویتر باشد آن تنفر بیشتر میشود.
هشتگهای موضوعی